شرکتهای نوآفرین اروپا، با وجود چالشهای رگولاتوری و فرهنگی موجود، طی سالهای اخیر رشدی بیسابقه را رقم زدهاند. ازاینرو، بررسی تجارب آنها درسهایی ارزشمند برای علاقهمندان به کارآفرینی و راهاندازی کسبوکارهای نوآورانه خواهد داشت. پژوهشگران گروه مکنزی، با بررسی ۱۰۰۰ شرکت نوآفرین اروپا «چهار بازی راهبردی» مؤثر در موفقیت این کسبوکارها را شناسایی کردهاند.
این پژوهش شامل تحلیل ۱۵ بعد مهم رشد و متغیرهایی مانند منطقه جغرافیایی و حوزه فعالیت، زمان رشد، منابع مالی جذبشده و درآمد در شرکتهای نوآفرین و مقیاسیافتهای (scale-up) است که پس از سال ۲۰۰۰ در ۳۳ کشور راهاندازی شده است. بیشترین تعداد این شرکتها در کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه و سوئد پا گرفتهاند و بیش از نیمی از شرکتهای نوآفرین و مقیاسیافته اروپا در حوزههای زیستفناوری و سلامت (۲۴ درصد)، نرمافزار به عنوان خدمت B2B (18 درصد) و فناوریهای مالی (فینتک) (۱۶ درصد) فعالیت میکنند. در ردههای بعدی حوزههای سختافزار و تجارت الکترونیک (هر کدام ۱۱ درصد)، رسانه و محتوا (۹ درصد)، پلتفرمهای بازارگاه (۸ درصد) و جابهجایی و هوش مصنوعی (هر کدام حدود ۲ درصد) جای دارند.
سه بینش کلیدی این پژوهش عبارت است از:
- شرکتهای نوآفرین مبتنی بر فناوری در اروپا، یکی از این چهار مسیر موفقیت را طی میکنند: شبکه، مقیاس، محصول، فناوریهای ژرف (ژرففن).
- بازیهای راهبردی متفاوت مستلزم عوامل موفقیت متفاوت است. برای مثال در راهبردهای شبکه و مقیاس عمدتاً فعالیتهای ادغام و اکتساب دنبال میشود.
- دستیابی به موقعیت تکشاخ (ارزش بیش از یک میلیارد یورو) به طور میانگین مستلزم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون یورو تأمین مالی است و ۸۰ درصد شرکتها ۱۰ سال پس از راهاندازی به این موقعیت دست مییابند.
چهار «بازی راهبردی» برنده
اگرچه چهار بازی راهبردی بیانشده با یکدیگر ناسازگار نیست، هرکدام مسیری متفاوت برای رشد و تکشاخ شدن شرکتهای نوآفرین ایجاد میکند. شرکتهای نوآفرین و مقیاسیافته (و سرمایهگذاران آنها) از طریق بررسی وضعیت خود در شابلون این چهار بازی راهبردی میتوانند با صرف زمان و تلاش کمتر، بهترین مسیر و نحوه اجرای آن برای تصمیمگیری بهتر و سریعتر را مشخص کنند و منابع خود را روی مسیرهای دارای بیشترین اثربخشی متمرکز سازند. پس از تعیین رویکرد راهبردی، تاکتیکهای دستیابی به موفقیت در هر بازی راهبردی نیز باید مشخص شود. در این راستا، ویژگیهای بازیهای راهبردی و انواع مختلف شرکتهایی که این مسیرها را دنبال میکنند، در ادامه بیان شده است.
تبدیل شدن به تکشاخهای حوزه فناوری
در مسیر رشد و تبدیل شدن به تکشاخ، مسئله حیاتی برای فعالان «شبکه» این است که بازارهای محلی را یکی یکی به دست آورند و در تلاش برای رشد جهانی در یک مرحله نباشند. فعالان «مقیاس» باید روی ایجاد قابلیتهای تجاری قوی تمرکز کنند. فعالان شبکه و مقیاس از ادغام و اکتساب بهرهبرداری میکنند. فعالان «محصول» باید در ابتدا دستیابی به محصول متقاعدکننده با کاربردهای محدود را در اولویت قرار دهند، درحالیکه برای فعالان «ژرففن» جذب بهترین استعدادهای تحقیق و توسعه بسیار مهم است.
در دستیابی به موقعیت تکشاخ در هر راهبرد، سه عامل «زمان»، «تأمین مالی» و «درآمد» مهم است:
- زمان: بسیاری از شرکتهای بررسیشده طی دوره ده ساله توانستهاند به تکشاخ تبدیل شوند. شرکتهای دارای راهبرد «شبکه» و «ژرففن» سریعتر از بقیه به موقعیت تکشاخ میرسند و شرکتهای «مقیاس» و «محصول» برای دستیابی به این موقعیت بیش از ده سال زمان نیاز دارند.
- تأمین مالی: شرکتها برای تبدیل شدن به تکشاخ، به طور میانگین بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون یورو تأمین مالی نیاز دارند. شرکتهای دارای راهبرد «شبکه» و «ژرففن» بیشترین میزان تأمین مالی را نیاز دارند؛ تقریباً ۲۰۰ میلیون یورو برای دستیابی به ارزشی حدود ۴ تا ۶ برابر سرمایه جذبشده. راهبرد «مقیاس» و «محصول» منابع مالی کمتری نیاز دارد؛ تقریباً ۸۰ میلیون یورو برای دارندگان راهبرد مقیاس و ۱۶۰ میلیون یورو برای راهبرد محصول، به ترتیب به منظور دستیابی به ارزشی ۱۲ و ۵ تا ۷ برابر سرمایه جذبشده.
- درآمد: درآمد شرکتهای دارای راهبردهای مختلف برای دستیابی به موقعیت تکشاخ، تفاوتهای شایان توجهی با هم دارد. شرکتهای دارای راهبرد «مقیاس» پس از دستیابی به درآمد تقریباً ۲۰۰ میلیون یورو تکشاخ میشوند؛ یعنی درآمد ۴ تا ۶ برابر تأمین مالی خود. شرکتها با راهبرد «شبکه» و «محصول»، با درآمد ۵۰ تا ۹۰ میلیون یورو تکشاخ میشوند؛ یعنی به ارزش ۱۰ تا ۲۰ برابر درآمد شرکت دست مییابند. شرکتهای ژرففن بیشترین فاصله را با بقیه دارند و با میانگین درآمد ۸ میلیون یورویی میتوانند به موقعیت تکشاخ دست یابند؛ یعنی ارزشی ۱۰۰ تا ۱۵۰ برابر درآمد شرکت. این امر نشاندهنده درآمد آتی نویدبخش در ارزشگذاری شرکتهای ژرففن است.
منبع:
Baroudy K., et. al. (2021). Winning formula: How Europe’s top tech start-ups get it right. McKinsey & Company